آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان B.I.R.D L.O.V.E یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 18:3 :: نويسنده : arash
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : arash
پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : arash
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : arash
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : arash
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : arash
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : arash
جمعه 17 آذر 1391برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : arash
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : arash
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 11:5 :: نويسنده : arash
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : arash
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان وکاربران عزیز.دوستان شرمنده من یه چندوقت به وبلاگ سرنزدم.امیدوارم هرجا که هستید سالم وسلامت باشید.
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : arash
چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 11:5 :: نويسنده : arash
سلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه در این پست آهنگ جدید سیاوش قمیشی رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد.
سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : arash
چند روزی که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می
او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها
؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم. یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم. در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : arash
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !
تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!
تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، ***جه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛
هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !
براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد
و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد
تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم
از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : arash
باسلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم هرجایی که هستیدحالتون خوب باشه.دراین پست آهنگ شلیک ازآلبوم دموباصدای فرزادفرزین روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. دوستان حتما نظر بدید وانتقادات و پیشنهاد های خود رابگویید.هرآهنگی که خواستید بگید تابراتون بذارم. دوستون دارم خدافظ
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : arash
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 10:46 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان وکاربران گرامی امیدوارم حالتون خوب باشه.دراین پست آهنگ جدید شادمهرعقیلی بانام آینده روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان عزیزامیدوارم هرجایی که هستیدسالم وسلامت باشید.دراین پست آهنگ لیلی و مجنون شهرام شکوهی روگذاشتم.امیدوارم خوشتون بیاد. نظریادتون نره
متن ترانه قصۀ عشقی که میگم، عشق لیلای مجنونه زوره! عشق تو زوره! احســاس همیشه کوره عاقبت لیلیِ ما، مثله گل های گلخونه زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره زوره! عشق تو زوره! احساس همیشه کوره
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : arash
یکی از دوستان صمیمی ام در تعطیلات پیش من آمد و چند روزی را در خانه ام مهمان بود. همزمان شوهرم به ماموریت رفت و متاسفانه پسر پنج ساله ام هم به شدت سرما خورده بود.این روزها، از صبح تا شب مشغول کار و مواظب بچه ام بودم و فوق العاده گرفتار شدم. دوستم با دیدن چهره استخوانی من، شوخی کرد و گفت: «عزیزم، زندگی تو رو که می بینم دیگه جرئت نمی کنم بچه دار بشم.» از حرف های دوستم بسیار تعجب کردم و پرسیدم: «عزیزم، چرا چنین احساسی داری؟» دوستم با همدردی به من گفت: «چون این روزها دیدم که هر روز از صبح تا شب مثل یه روبات کار می کنی. غذا می پزی، لباس می شوری، بچه را به مدرسه و بیمارستان می بری، چه روز بارونی چه آفتابی ، کار یه مادر هیچ وقت تعطیل نمی شه. از قبل خیلی لاغرتر شدی و توی صورتت چین وچروک پیدا شده.» دوستم آهی کشید و باز گفت: «بهترین روزها برای یک زن در همین روزمرگی ها و کارهای فرعی به هدر میره. عزیزم، منو نگاه کن. چه برای کار چه برای مسافرت هیچ بار خاطری ندارم و زندگی آسانی دارم.» از حرف های دوستم بسیار خندیدم و گفتم: «درسته عزیزم اما همه چیز رو دیدی به جز خوشحالی من.» دوستم خندید و گفت: «خوشحالی؟ داری خودتو فریب می دهی؟» جواب دادم: نه و چند خاطره کوچک درباره ی پسرم براش تعریف کردم. گفتم: چند سال پیش که پسرم تازه وارد کودکستان شد، در ناهارخوری برای اولین بار بال مرغ سرخ کرده می خورد. خیلی خوشمزه بود و پسرم ازش خیلی خوشش اومد. اما فقط نصفش رو خورد و نصف دیگه رو در آستینش پنهان کرد. چون می خواست اونو به خونه بیاره تا منم مزه اش رو امتحان کنم. هنوز صحنه ای که او نصف بال مرغ رو از آستینش درآورد و با هیجان منو صدا کرد، تو ذهنم باقی مانده و هر بار با دیدن لکه زرد روغن روی آستینش دلم گرم می شه.» دوستم از حرف های من کمی سکوت کرد و انگار به خاطراتی دور فرو رفت. من ادامه دادم: با شنیدن حرف های پسرم، آدم های اطرافم با غبطه به من نگاه کردند و گفتند: با همین بچه دوست داشتنی چه زندگی خوبی دارید. حرف هایم که تمام شد، دیدم صورت دوستم از اشک خیس شده است. به او گفتم: «ندیدی که در خستگی هم از سعادت و خوشحالی زندگی لذت می برم. تو نمی توانی عمیق ترین دلگرمی منو در روزهای عادی درک کنی. اما عزیزم باور کن که زندگی با بچه ها زندگی با بهتری چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : arash
سلام دوستان چطورین؟امیدوارم هرجایی که هستید حالتون خوب باشه. دراین پست آهنگ بوسرده کاپشنم کو تیک تاک روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. دوستان نظریادتون نره وحتمادرنظرسنجی شرکت کنید دوستون دارم خدافظ
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : arash
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : arash
سلام دوستان سال نومبارک امیدوارم سال بسیارخوب وپرازموفقیت داشته باشید.دراین پست آهنگ لباس نومحسن چاوشی روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. نظریادتون نره
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : arash
شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ... شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان عزیزدراین پست آهنگ ملودی آرش روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. راستی عیدتون پیشاپیش مبارک امیدوارم همیشه شادوخرم باشید جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : arash
سلام به عزیزان ودوستان همیشه باوفا.عزیزان دراین پست آهنگ کمک هیچکس با یاس روگذاشتم خیلی قشنگه حتمادانلودکنیدوگوش بدید
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان عزیز.دراین پست آهنگ بگوهستی حسین تهی روگذاشتم.امیدوارم خوشتون بیادولذت ببرید. نظریادتون نره شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 18:24 :: نويسنده : arash
سلام دوستان عزیزوگرامی.دراین پست آهنگ به نام من داریوش اقبالی روگذاشتم حتمادانلودکنیدولذت ببریدخیلی قشنگه.دوستون دارم خدافظ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : arash
من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم
جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان عزیز دراین پست آهنگ بخندمحسن یگانه روگذاشتم امیدوارم لذت ببرید.راستی درنظرسنجی هم شرکت کنیدممنون میشم. عیدتون پیشاپیش مبارک چهارشنبه سوری مواظب خودتون باشید. جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : arash
سلام دوستان امیدوارم هرجایی که هستیدسالم وسلامت باشید.دراین پست آهنگ دلم بشکنه مازیار فلاحی روگذاشتم امیدوارم ازاین آهنگ نهایت لذت روببرید. حتمانظربدید جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : arash
سلام عزیزان.چطورین؟کم کم عیدداره نزدیک میشه. امیدوارم هرجاهستیدسالموسلامت باشیدوهرروزتان نوروزباشه. دراین پست یکی ازآهنگ های زیبای داریوش به نام راهی روگذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد. حتمانظربدید سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : arash
سلام به دوستان عزیز.دراین پست آهنگ خواجه امیری به نام کجایی روگذاشتم.امیدوارم خوشتون بیاد. حتمادرنظرسنجی ماشرکت کنیدوراجع به وبلاگ نظرخودتون روبگید. همیشه پیروزوسربلندباشید یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : arash
سلام دوستان عزیز.امیدوارم هرجایی که هستیدسالم وسلامت باشید.دراین پست آهنگ پوریاعرفانی به نام بسه رو گذاشتم.امیدوارم خوشتون بیاد یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : arash
تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟
ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟ ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟ ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟ ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟ ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟ مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟ ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟ ميدونين ...؟؟؟ اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس... وقتي يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن همه چي با يک نگاه شروع ميشه اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ... محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه. حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي. مي بيني كار دل رو؟ شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ... از چيزي ميترسي ... صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟ راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه ! آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا وقتي باهاته همش سرش پائينه تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده ديگه از آن خودت نيستي بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ... فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي... خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ... هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ... وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ... ولي اون ... سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني ! دنيا رو سرت خراب ميشه همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو بهش مي گي من … من … من از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ... دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!... وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم! انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ... ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه... بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و... بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟ و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي... جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : arash
میخام به یکی خودش میدونه کیه بگم با همه نامهربونیهات بازم میگم دوست دارم
از عشق:
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟ نظره تو چیه؟
جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : arash
|